لغت نامه دهخدا خدای خوان. [ خ ُ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آنکه خدای را طلبد. آنکه خدای تعالی را خواند : دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخوتا دامنت نگیرد دست خدای خوانان.سعدی ( طیبات ). || ( اِ مرکب ) کنایه از انگشت شهادت. انگشت سبابه : از ناله من رقیب در گوش انگشت خدای خوان نهاده.خاقانی.