خدای خوان

لغت نامه دهخدا

خدای خوان. [ خ ُ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آنکه خدای را طلبد. آنکه خدای تعالی را خواند :
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان.سعدی ( طیبات ). || ( اِ مرکب ) کنایه از انگشت شهادت. انگشت سبابه :
از ناله من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده.خاقانی.

فرهنگ فارسی

آنکه خدای را طلبد آنکه خدای تعالی را خواند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم