تغافل کردن

لغت نامه دهخدا

تغافل کردن. [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقصد بی خبری کردن. بی اعتنایی کردن. غفلت کردن. بی التفاتی کردن. تغافل ساختن. تغافل ورزیدن : تغافل کردن به هیچ وجه روی ندارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 552 ).
گر امروز چون وی تغافل کنی
به فردات امروز تو دی کنی.ناصرخسرو.دیدی از دورم و دانسته تغافل کردی
خوب کردی که ترا خوب تماشا کردم.ابراهیم شوکتی ( از آنندراج ).کی تغافل می تواند عاشق بیتاب کرد
چون توان با تشنگی قطع نظر از آب کرد.کلیم ( ایضاً ).مکن تغافل از این بیشتر که ترسم خلق
گمان برند که این بنده بی خداوند است.( یادداشت مرحوم دهخدا ).و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت فال امروز فال امروز فال نوستراداموس فال نوستراداموس