تعجیم

لغت نامه دهخدا

تعجیم. [ ت َ ] ( ع مص ) سخن گفتن بزبان عجم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عربی را عجمی ساختن. || عجم برزدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نقطه نهادن نوشته را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کتاب را نقطه کردن. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

رفع ابهام کردن یک نوشته با نقطه گذاشتن روی حروف نقطه دار یا تفسیر آن.

فرهنگ فارسی

سخن گفتن بزبان عجم عجم بر زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم