یک وجبی

لغت نامه دهخدا

یک وجبی. [ ی َ / ی ِ وَ ج َ ] ( ص نسبی ) به اندازه یک وجب. به بلندی یک وجب. || مجازاً حقیر و کوچک. ( یادداشت مؤلف ). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!

فرهنگ معین

( ~. وَ جَ ) (ص نسب . ) (عا. ) ۱ - به قدر یک وجب . ۲ - بسیار کوتاه قد.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد. ۲- دراز طولانی : دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت . ۳- بسیار کوتاه قد : پسر. یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال رابطه فال رابطه فال زندگی فال زندگی فال ارمنی فال ارمنی