کندوکو. [ ک َ دُ ک َ / ک ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کندوکاو. ( فرهنگ فارسی معین ). - کندوکو کردن ؛ وررفتن : دیشب تا صبح دزد پشت در کندوکو کرد که باز کند. این قدر با دندانها کندوکو مکن مینای روی آن می رود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کندوکاو و کاویدن شود.