کاتب سر

لغت نامه دهخدا

کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کاتب السر. کنایه از منشی. ( آنندراج ). منشی اسرار و رازهای نهانی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به کاتب شود: و انتهی الامر ( ای امر لقب متولی دیوان الرسائل فی الدولة الفاطمیة بکاتب الدست ) الی اوائل الدولةالترکیة والحال فی ذلک مختلف ، فتارة یلی الدیوان کاتب الدیوان واحداً یعبر عنه بکاتب الدست و ربما یعبر عنه بکاتب الدرج و تارة یلیه جماعة یعبر عنهم بکتاب الدست ، و یقال انهم کانوا فی ایام الظاهر بیبرس ثلاثة نفر،ارفعهم درجةالقاضی محی الدین بن عبدالظاهر فی ایام المنصور قلاوون علی ما تقدم ذکر. فلقّب بکاتب السر و نقل لقب کاتب الدست الی طبقة دونه من کتاب الدیوان ، و استمر ذلک لقباً علی کل من ولی الدیوان الی زماننا. ( صبح الاعشی ص 104 ). و رجوع به همان کتاب ص 97 و 98 شود.
کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] ( اِخ ) احمدبن حسن یکی از خطاطان مشهور عثمانی است. در عصر سلطان احمدخان ثالث سرمحرر بود. در خط ثلث و نسخ مهارت خاصی داشت و چندین نسخه از مصحف شریف نوشت و به دست خود تذهیب کاری کرد و بمدینه منوره هدیه نمود.وفاتش بسال 1170 هَ. ق. بود. ( قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

احمد بن حسن یکی از خطاطان مشهور عثمانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت