لغت نامه دهخدا پیش عهد. [ ع َ ] ( ص مرکب )متقدم. سابق زمانی. پیشین. ج ، پیش عهدان : گزارنده داستانهای پیش چنین گوید از پیش عهدان خویش.نظامی.
فرهنگ فارسی ( صفت ) سابقا( زمانی ) . پیشین مقدم . جمع : پیش عهدان گزارند. داستانهای پیش چنین گوید از پیش عهدان خویش . ( نظامی )