سر زبان بودن

لغت نامه دهخدا

سر زبان بودن. [ س َ رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) مشهور و معروف بودن. بنام بودن.
- بر سر زبان بودن کسی ؛ کنایه است از به یاد مردم بودن. ذکر او در افواه بودن :
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی.سعدی ( کلیات چ فروغی ص 347 ).

فرهنگ فارسی

مشهور و معروف بودن . بنام بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال فنجان فال فنجان فال رابطه فال رابطه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی