ساغر خوردن

لغت نامه دهخدا

ساغر خوردن. [ غ َ خوَر / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شراب خوردن. ( آنندراج ). ساغر زدن. ساغرکشیدن. ساغر نوشیدن. جام یا پیاله نوشیدن. ( استینگاس ). باده خوردن. می خوردن :
من خاک پای آنکسم کز خون دل ساغر خورد
تا راز دل ساغر چرا هردم بلب می آورد؟سلمان ساوجی ( از آنندراج ).در روز ابر باید ساغرشمرده خوردن
یعنی بود برابر با قطره های باران.کلیم کاشی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شراب خوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال انبیا فال انبیا فال قهوه فال قهوه فال کارت فال کارت