زیاده کردن

لغت نامه دهخدا

زیاده کردن. [ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) افزودن. ازدیاد. تکثیر. بسیار کردن. فزودن. علاوه کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). افزودن و اضافه کردن و علاوه نمودن. ( ناظم الاطباء ). معروف است. ( غیاث ) : دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. ( گلستان ).
نگار من چو درآید به خنده نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان.سعدی ( گلستان ). || کنایه از کم کردن. ( غیاث ). رجوع به ترکیب بعد شود.
- زیاده کردن خوان ؛ معروف. ( آنندراج ).
- || در اصطلاحات ، کنایه از کم کردن. ( آنندراج ) :
ترک ما کرد خواجه از دولت
دولتش را خدا زیاده کند .مخلص کاشی ( از آنندراج ).خوان وصال دوست نعیمی است جاودان
بر ما مساز کم به رقیبان زیاده کن .؟ ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

افزودن ازدیاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی