لغت نامه دهخدا
چو بشنید شاه آن زبان آوری
زبون شد زبانش در آن داوری.نظامی.نیوشندگان را در آن داوری
غلط شد زبان زبان آوری.نظامی.مرا خود چه باشد زبان آوری
که گفته است شاه سخن عنصری .سعدی. || زبان بازی : و گر جاهلی به زبان آوری بر حکیمی غالب آید عجب نیست. ( گلستان سعدی ).
که مجرم بزرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری.سعدی ( بوستان ).تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش.حافظ.رجوع به زبان آور شود.