روزگار شدن

لغت نامه دهخدا

روزگار شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) وقت گذشتن. صرف شدن عمر :
سه روز اندرین کار شد روزگار
که جویند از ایران یکی شهریار.فردوسی.سه روز اندرآن جنگ شد روزگار
چهارم ببخشود پروردگار.فردوسی.دو روز در آن روزگار شد تا از این فارغ شدند. ( تاریخ بیهقی ). نقل است که دوازده سال روزگار شد تا به کعبه رسید. ( تذکرة الاولیاء عطار ).

فرهنگ فارسی

وقت گذشتن . صرف شدن عمر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال قهوه فال قهوه فال ارمنی فال ارمنی فال آرزو فال آرزو