لغت نامه دهخدا
تا نمازی نشود دیده من بنده باشک
عشق دستوری ندهد که کنم بر تو نگاه.اثیرالدین اخسیکتی.شاه پسر را دستوری داد. ( سندبادنامه ص 137 ).
ازین صنعت خدا دوری دهادت
خرد زین کار دستوری دهادت.نظامی کنون کز مهر خود دوریم دادی
بباید شد که دستوریم دادی.نظامی.بازگویم چون تو دستوری دهی
تو خداوندی و شاهی من رهی.