درنگ یافتن

لغت نامه دهخدا

درنگ یافتن. [ دِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) مهلت یافتن. زمان یافتن. فرصت بدست آوردن :
فریبرز چون یافت یک مه درنگ
به هر سو بیازید چون شیر چنگ.فردوسی. || دوام یافتن. ثبات یافتن. باقی ماندن :
کنون آنکه آمد به پیشت بجنگ
به گیتی نیابد فراوان درنگ.فردوسی.

فرهنگ فارسی

مهلت یافتن زمان یافتن فرصت بدست آوردن دوام یافتن ثبات یافتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم