حالی شدن

لغت نامه دهخدا

حالی شدن. [ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) یافتن. دریافتن. فهمیدن. نیک فهم کردن.

فرهنگ معین

(شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) (عا. ) فهمیدن ، درک کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مزین شدن آراسته گردیدن .

ویکی واژه

(عا.)
فهمیدن، درک کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم