حالی شدن

لغت نامه دهخدا

حالی شدن. [ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) یافتن. دریافتن. فهمیدن. نیک فهم کردن.

فرهنگ معین

(شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) (عا. ) فهمیدن ، درک کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مزین شدن آراسته گردیدن .

ویکی واژه

(عا.)
فهمیدن، درک کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تک نیت فال تک نیت فال ابجد فال ابجد فال چای فال چای