جبر کردن

لغت نامه دهخدا

جبر کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جبران کردن. تلافی کردن. نقص و زیان مادی یا معنوی را برطرف کردن : بر حالت ببخشید و کسر حالت را بتفقدی جبر کرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

جبران کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش