توجیه واقع. [ ت َ / تُو هَِ ق ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا آنست که در وصف چیزی و شرح حالی صورت واقعه را توجیه کند، مثلاً واقع آنست که چون کسی بعد از دیری بر کسی آمدن گیرد، آن شخص که بر او آینده می آید، برود و در زیر پای او غلطدو آینده برخیزد و او را در کنار گیرد، مثاله شعر: رسید سبزه تماشاکنان پس از سالی به عرصه چمن و راه جویبار گرفت دوید آب و بغلطید سبزه را ته پای بخاست سبزه و آن آب را کنار گرفت. ( جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
نزد بلغا آنست که در وصف چیزی و شرح حالی صورت واقعه را توجیه کند ٠