لغت نامه دهخدا
بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن.کسائی.هلاهل است خلاف خدایگان عجم
بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان.عنصری.رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
|| مجازاً، عیب گرفتن :
تا ندانی کار کردن باطلست از بهر آنک
کار بر نادان و عاجز بخردان تاوان کنند.ناصرخسرو.و خورشید عارض نورگسترش روشنی بر ماه دوهفته تاوان میکرد. ( تاج المآثر ).