شایع کردن

لغت نامه دهخدا

شایع کردن. [ ی ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) فاش کردن. آشکارا کردن. ظاهر نمودن. به این و آن گفتن. همه کس مطلع شدن. منتشر ساختن : خان را بشارت داده آمد تا... این خبر شایع و مستفیض کنند چنانکه بدور و نزدیک رسد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) منتشر کردن فاش کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت