لغت نامه دهخدا ( زرقة ) زرقة. [ زَ ق َ ] ( ع اِ ) مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).زرقه. [ زُ ق َ ] ( ع اِمص ) گربه چشمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) کبودی. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رنگ کبود. ( از اقرب الموارد ). کبودی. کبودرنگ. گربه چشمی. || ( اِ ) تخم یک نوع گیاهی. ( ناظم الاطباء ).