رخنده

لغت نامه دهخدا

رخنده. [ رَ خ َ دَ / دِ ] ( نف ) اسم فاعل از رخیدن به معنی تند نفس کشیدن. ( یادداشت مؤلف ): رجل انوح ؛ مرد بسیار رخنده و بخیل که چون از او چیزی خواهند تنحنح کند. ( منتهی الارب ). و رجوع به رخیدن شود.

فرهنگ فارسی

اسم فاعل از رخیدن بمعنی تند نفس کشیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم