جویه

لغت نامه دهخدا

( جویة ) جویة. [ ج َ وی ی َ ] ( ع ص ) مؤنث جَوی . دلتنگ و اندوهگین که بیان حال خود نتواند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به جَوی شود. || ناموافق ، گویند: ارض جویّة؛ زمین ناموافق ، و گاهی یاء مخفف گردد. ( منتهی الارب ).
جویه. [ ج ُ وَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر جاه. ( منتهی الارب ). رجوع به جاه شود.

فرهنگ فارسی

مصغر جاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال چوب فال چوب فال تماس فال تماس فال پی ام سی فال پی ام سی