بتیل

لغت نامه دهخدا

بتیل. [ ب َ] ( ع ص ، اِ ) زن از دنیا بریده بجهت خدای تعالی. || نهالی که از بن درخت برآمده و از آن درخت مستغنی گردیده باشد. || جویچه در پایین رودبار. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). مسیل در اسفل وادی. ( از اقرب الموارد ). || درختی که خوشه هایش آویزان باشد. || لقب مریم مادر عیسی علیه السلام. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کمر درهم چسبیده باریک.( از اقرب الموارد ). ج ، بتل. و رجوع به بتیلة شود.
بتیل. [ ب َ ] ( اِخ ) کوهی است در یمامه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند کوهی است در یمامه. ( از معجم البلدان ). || کوهی در نجد که به کوهستانی وابسته نیست.( از معجم البلدان ). || نام وادیی است. ( آنندراج ). حارثی گوید وادیی متعلق به بنی ذبیان است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال انگلیسی فال انگلیسی فال فنجان فال فنجان فال اعداد فال اعداد