ابن بجده

لغت نامه دهخدا

ابن بجده. [ اِ ن ُ ب َ دَ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) دانای حقیقت کار و کنه آن ، و نظیر آن در زبان عرب هو ابن بعثطها و ابن ثامورها و ابن سرسورها و ابن ثراها و ابن مدینتها و ابن زوملتهاست : هو ابن بجدتها؛ او دانای بحقیقت آن امر است. || دلیل. هادی. || کسی که از گفته خود نگردد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) عالم ماتقن دانشمند مبرزا . این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود : برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور.... این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست .
دانای حقیقت کار و کنه آن و نظیر آن در زبان عرب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال آرزو فال آرزو