لحب

لغت نامه دهخدا

لحب. [ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) راه روشن و فراخ. ( منتهی الارب ). راه روشن. ( مهذب الاسماء ).
لحب. [ ل َ ] ( ع مص ) پاسپر کردن راه فراخ را و گذشتن در آن. و منه فی رسالة ام سلمة الی عثمان : لاتقف سبیلا کان رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم لحبها ای سلکها. || تیغ زدن کسی را. || نشان گذاشتن در چیزی. || به درازا بریدن گوشت را. || تابان گردیدن پشت اسب با اندک پستی. نسو شدن پشت اسب با اندک فرورفتگی. || باز کردن گوشت را از استخوان. ( منتهی الارب ). گوشت از استخوان باز کردن.( زوزنی ). || برکندن پوست از چوب. ( منتهی الارب ). پوست از درخت باز کردن. ( تاج المصادر ). || آرمیدن با زن. || روشن و فراخ گردیدن راه. || به زمین زدن کسی را. ( منتهی الارب ). || به راه راست رفتن. ( تاج المصادر ). || بشتاب رفتن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ).
لحب. [ل َ ] ( ع مص ) لاغر گردانیدن پیری کسی را. ( منتهی الارب ). نزار شدن مردم از پیری. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ).

فرهنگ فارسی

لاغر گردانیدن پیری کسی را نزار شدن مردم از پیری .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَّهَبِ: شعله ی آتش
ریشه کلمه:
حبب (۹۵ بار)ل (۳۸۴۲ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال ورق فال ورق فال عشقی فال عشقی