قمش

لغت نامه دهخدا

قمش. [ ق َ ]( ع ص ) ردی و هیچکاره از هر چیز. ( اقرب الموارد ). ج ،قُماش. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) فراهم آوردن چیزی از هر جای. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قمش. [ق ُ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچک تازه آبادی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزارگزی سخر. سکنه آن 40 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچک تازه آبادی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در ۳۹ هزار گزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزار گزی سخر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم