عنی

لغت نامه دهخدا

عنی. [ ع َن ْی ْ ] ( ع مص ) حادث شدن و فرودآمدن کار بر کسی. ( از اقرب الموارد ). || گواریدن غذا. ( از منتهی الارب ). هضم شدن غذا. || ظاهر کردن زمین گیاه را. || قصد کردن و خواستن. ( از اقرب الموارد ). خواستن. ( دهار ). عِنایة. رجوع به عنایة شود.
عنی. [ ع َ نا ] ( ع مص ) اسیر گردیدن و درآویخته شدن در بند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هضم شدن و گواریدن غذا. || مهم گشتن حاجتی برای شخص و سختی و مشقت دیدن وی بجهت آن. ( از اقرب الموارد ). عِنایة. عُنی . رجوع به عنایة و عنی شود.
عنی. [ ع ُ نی ی ] ( ع مص ) عارض شدن کار بر کسی و او را بخود مشغول داشتن. ( از اقرب الموارد ). عنایة [ ع َ ی َ / ع ِ ی َ ]. رجوع به عنایة شود. || مهم گشتن حاجتی برای شخص و سختی و مشقت دیدن وی بجهت آن. ( از اقرب الموارد ). عِنایة. عَنی ̍. رجوع به عنایة و عنی شود.
عنی. [ ع َ ] ( ع ص ) رنج دیده. ( ناظم الاطباء ). سختی کشیده بجهت حاجتی. ( از اقرب الموارد ). عَن.

فرهنگ فارسی

رنج دیده سختی کشیده بجهت حاجتی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَنِّی: از من
ریشه کلمه:
عن (۴۶۵ بار)ن (۲۳۵ بار)ی (۱۰۴۴ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال حافظ فال حافظ استخاره کن استخاره کن