عنبر جعد

لغت نامه دهخدا

عنبرجعد. [ عَم ْ ب َ ج َ ] ( ص مرکب ) آنکه جعدش چون عنبر باشد.دارای جعدی عنبری : لطیف اندامی ، ماهرویی ، سلسله مویی ، عنبرجعدی ، سمن خدی. ( سندبادنامه ص 259 ).

فرهنگ فارسی

آنکه جعدش چون عنبر باشد دارای جعدی عنبری : لطیف اندامی ماهرویی سلسله مویی عنبر جعدی سمن خدی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ورق فال ورق فال چوب فال چوب فال مارگاریتا فال مارگاریتا