لغت نامه دهخدا
خشمت نکرد کس را الا به حق عقوبت
عفوت نکرد کس راالا به حق محابا.میرمعزی ( از آنندراج ).عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به نزدیک تو روسیاه آمدم.نظامی ( از آنندراج ).عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا.سعدی.حرکتی از او در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد. ( گلستان ). بنده را دست و پا بسته عقوبت همی کرد. ( گلستان ). عفو؛ عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. ( منتهی الارب ).