سوراخ شدن

لغت نامه دهخدا

سوراخ شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رخنه یافتن. شکافته شدن :
سوراخ شده ست سد یأجوج
یک چند حذر کن ای برادر.ناصرخسرو.- سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان ؛ حادثه بزرگ اتفاق افتادن. ( آنندراج ) :
هیچ سوراخی نخواهدگشت سقف آسمان
گرسری گاهی ز جیب شادمانی سر کنم.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رخنه دار شدن دارای منفذ گشتن . ۲ - شکاف بر داشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم