سقل

لغت نامه دهخدا

سقل. [ س َ ق ِ ] ( ع ص ) مرد لاغرمیان. || اسب نزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
سقل. [ س َ ] ( ع مص ) زدودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). بزداییدن. ( المصادر زوزنی ).
سقل. [ س ُ ] ( ع اِ ) تهیگاه. صُقْل. رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است. لغتی است در صُقْل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به صُقْل شود.

فرهنگ فارسی

تهیگاه صقل یا آنچه میان سرسرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم