روزی تنگ

لغت نامه دهخدا

روزی تنگ. [ ت َ ] ( ص مرکب ) آنکه روزی او تنگ بود. ( آنندراج ) :
چون چنگ سر زلف توام در چنگ است
هر لحظه دلم را بلبت آهنگ است
شد پسته تنگ تو دلم را روزی
یارب چه دل خسته روزی تنگ است.حافظ ( از آنندراج ).در دیوان حافظ چ قزوینی و دکتر قاسم غنی دیده نشد. و رجوع به تنگ روزی در ترکیبات روزی شود.

فرهنگ فارسی

آنکه روزی او تنگ بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت استخاره کن استخاره کن فال اوراکل فال اوراکل فال آرزو فال آرزو