خوش طبعی

لغت نامه دهخدا

خوش طبعی. [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] ( حامص مرکب ) مزاح. فکاهت. طیبت. شوخی. مطایبه. مفاکهة. دعابه. مداعبه. لاغ. || خوشدلی. خوشحالی :
شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود
پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام.سوزنی.به خوش طبعی جهان میداد و می خورد
قضای عیش چندین ساله می کرد.نظامی.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت خوش طبع
مزاح فکاهت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال شمع فال شمع فال آرزو فال آرزو فال قهوه فال قهوه