خرام کردن

لغت نامه دهخدا

خرام کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خرامیدن. بناز سوی مقصدی رفتن. به آهستگی بمقصدی روان شدن :
فتوی آن شد که شیردل بهرام
سوی شیران کندنخست خرام.نظامی.

فرهنگ فارسی

خرامیدن به ناز سوی مقصدی رفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب