حدم

لغت نامه دهخدا

حدم. [ ح َ دَ / ح َ ] ( ع مص ) گرم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). سوختن آتش. || گرمی سخت. حدم نار؛ سختی احراق آتش و گرمی آن. ( منتهی الارب ). سختی گرمای خورشید. ( معجم البلدان ). و برای مقایسه این کلمه با حمد و مدح و ارتباط این ریشه ها که مقلوب یکدیگرند به نشوء اللغة العربیة صص 129- 130 رجوع شود.

فرهنگ فارسی

گرم کردن سوختن آتش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال مکعب فال مکعب