ته دار

لغت نامه دهخدا

ته دار. [ ت َه ْ ] ( اِ مرکب ) نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
ته دار. [ ت َه ْ ] ( نف مرکب ) پایه دار، مانند جام و جز آن. || کم عمق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.، تهدار. [ ت َ ] ( ع مص ) جوشیدن شراب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هدرالحمام هدراً و هدیراً و تهداراً؛ بانگ کردن کبوتر. ( منتهی الارب ). رجوع به هدر شود.

فرهنگ عمید

۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر.
۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله.
= داغداغان

فرهنگ فارسی

( اسم ) تاقوت .
نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند
جوشیدن شراب بانگ کردن کبوتر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال عشق فال عشق