بیخ و بار

لغت نامه دهخدا

بیخ و بار. [ خ ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصل و فرع. ریشه و ثمر.
- بیخ و بار کسی را کندن ؛ نابود ساختن و نیز بکلی از بین بردن :
ستیز فلک بیخ و بارش بکند
سم اسب دشمن دیارش بکند.سعدی.

فرهنگ فارسی

اصل و فرع ٠ ریشه و ثمر ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت