بی سرمایه

لغت نامه دهخدا

بی سرمایه. [ س َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب )( از: بی + سرمایه ) که سرمایه ندارد. بی مایه : ای پیران عمر بر باد برفته اشک از دیدگان بباریدبرای بیکسان بی سرمایه بگریید. ( قصص الانبیاء ص 241 ).
ز دولتمندی درویش باشد
که بی سرمایه سوداندیش باشد.نظامی.رجوع به سرمایه شود.

فرهنگ فارسی

که سرمایه ندارد ٠ بی مایه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم