بد گری

لغت نامه دهخدا

بدگری. [ ب َ گ َ ] ( حامص مرکب ) بدکاری. ( یادداشت مؤلف ) :
بدگری کار هیچ عاقل نیست
دل که پرغائله ست آن دل نیست.سنایی ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بد کاری .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم