افگن

لغت نامه دهخدا

افگن. [ اَ گ َ ] ( نف مرخم ) اندازنده. افگننده. ( یادداشت مؤلف ). بیخ افگن ، تاب افگن ، سنگ افگن ، شیرافگن ، کوه افگن ، بساطافگن ، بارافگن ، پرتوافگن ، پس افگن ، پلنگ افگن ، پیل افگن ، خصم افگن ، دست افگن ، زورافگن ، رمزافگن ، سایه افگن و سرافگن از ترکیب آن مستعمل است. ( آنندراج ). || ( فعل امر ) امر افگندن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی افکننده آید : مرد افکن کوه افکن شیر افکن پرتوافکن.
اندازه افگننده بیخ افگن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال مکعب فال مکعب فال فنجان فال فنجان فال چوب فال چوب