اوراک

لغت نامه دهخدا

اوراک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَرْک. رجوع به ورک شود. || ج ِ وَرِک. ( اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ): فینفع من وجع الظهر و الاوراک و المفاصل. ( ابن البیطار ). رجوع به ورک شود.

فرهنگ فارسی

جمع ورک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت