اقاطع

لغت نامه دهخدا

اقاطع. [ اَ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ قطیع. ( منتهی الارب ). گله های گوسفندان و ستوران و رمه ٔگاوان. || جمیع آنچه از درخت بریده شود وزود آتش گیرد. ( آنندراج ). رجوع به قطیع شود. || ج ِ اقطع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اقطع شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند