ابن عم

لغت نامه دهخدا

ابن عم. [ اِ ن ُ ع َم م ] ( ع اِ مرکب ) پسرعمو. ( محمودبن عمر ربنجنی ). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. ( مهذب الاسماء ).
- ابن عم کلاله ؛ پسر نیای دور. ( مهذب الاسماء ).
- ابن عم لَح ؛ پسر نیای نزدیک. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

پسر عمو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد فال سنجش فال سنجش