ماهی گیری

لغت نامه دهخدا

ماهی گیری. ( حامص مرکب ) شغل و عمل ماهی گیر. دامیاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- تور ماهی گیری ؛ دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماهی شکار کنند.
- قایق ماهی گیری ؛ قایقی که ماهی گیران درآن نشینند و در دریا صید ماهی کنند.
- قلاب ماهی گیری ؛ آهنی باریک و خمیده و نوک تیز بشکل پیکان که به ریسمانی پیوندند و انتهای ریسمان را به میله یا چوبی بلند و نازک متصل سازند و بر نوک قلاب طعمه ای از حشرات یا جز آنها آویزند و در آب اندازند صید ماهی را. و رجوع به قلاب شود.

فرهنگ فارسی

ماهی گیر
شغل و عمل ماهی گیر . یا تور ماهیگیری . دامی که از تور تهیه کنند و بدان ماهی صید نمایند . یاقایق ماهیگیری . قایقی که در آن ماهی گیران بصید ماهی پردازند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم