لغت نامه دهخدا
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکونهادو نکوطلعت و نکوکردار.فرخی.نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت
نکوخوئی و نکومخبر و نکومنظر.فرخی.بدین کریمی و آزادگی که داند بود
مگر امیرنکوسیرت نکوکردار.فرخی.نکوسیرتش دید و روشن قیاس
سخن سنج و مقدارمردم شناس.سعدی.نکوسیرت بی تکلف برون
به از نیک نام خراب اندرون.سعدی.گر آنها که می گفتمی کردمی
نکوسیرت و پارسا بودمی.سعدی.