کر شدن

لغت نامه دهخدا

کر شدن. [ ک َ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) صمم. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). طرش. ( منتهی الارب ). اصمام. ( یادداشت مؤلف ). ناشنوا گردیدن. از دست دادن قوه شنوائی. زایل شدن حس سمع :
برآمدیکی گرد و برشد خروش
همه کر شدی مردم تیزهوش.فردوسی.چون چون و چرا خواستم و آیت محکم
در عجز بپیچیدند این کور شد آن کر.ناصرخسرو.کر شود باطل از آواز حق
کور کند چشم خطا را صواب.ناصرخسرو.رجوع به کر شود.

فرهنگ فارسی

صمم . طرش . ناشنوا گردیدن .از دست دادن قوه شنوائی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم