مفاخره. [ م ُ خ َ / خ ِ رَ / رِ ] ( از ع ، اِمص ) نازش. مفاخرت. مفاخرة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : خدش به شمس باختری بر فسوس کرد قدش به سرو غاتفری بر مفاخره.سوزنی ( از یادداشت ایضاً ).و رجوع به مفاخرت و مفاخرة شود.
فرهنگ عمید
۱. به همدیگر فخر کردن. ۲. به خود نازیدن.
فرهنگ فارسی
مفاخرت: به همدیگرفخرکردن وبه خودنازیدن به فخر نورد کردن با کسی در فخر نبرد کردن .