مفاخره

لغت نامه دهخدا

مفاخره. [ م ُ خ َ / خ ِ رَ / رِ ] ( از ع ، اِمص ) نازش. مفاخرت. مفاخرة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خدش به شمس باختری بر فسوس کرد
قدش به سرو غاتفری بر مفاخره.سوزنی ( از یادداشت ایضاً ).و رجوع به مفاخرت و مفاخرة شود.

فرهنگ عمید

۱. به همدیگر فخر کردن.
۲. به خود نازیدن.

فرهنگ فارسی

مفاخرت: به همدیگرفخرکردن وبه خودنازیدن
به فخر نورد کردن با کسی در فخر نبرد کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم