نورانیت

لغت نامه دهخدا

نورانیت. [ نی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) روشنائی. تشعشع. تابانی. ( ناظم الاطباء ). نورانی بودن. روشنی. تابناکی.
نورانیة. [ نی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) نورانیت. نورانی بودن. || ( ص نسبی ) مؤنث نورانی. منسوب به نور. رجوع به نور شود.

فرهنگ فارسی

روشنائی ٠ تشتشع ٠ تابانی ٠ نورانی بودن ٠ روشنی ٠ تابناکی ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم