موص

لغت نامه دهخدا

موص. [ م َ ] ( ع اِ ) کاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاه و تبن. ( ناظم الاطباء ).
موص. [ م َ ]( ع مص ) نرم نرم شستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شستن چیزی به نرمی و آسانی. ( ناظم الاطباء ). || به دست مالیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مالیدن چیزی به دست. ( ناظم الاطباء ). || درست کردن دانه حنظل به شستن و سه روز شستن آن را.( ناظم الاطباء ). به شستن درست کردن حنظل و گویند که عرب آن را سه بار می شوید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نرم نرم شستن ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّوصٍ: وصیت کننده
ریشه کلمه:
وصی (۳۲ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ