پوشیده رخ

لغت نامه دهخدا

پوشیده رخ. [ دَ / دِ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) روی پوشیده. محجوب. نقابدار. پوشیده روی. || دختر. زن. پردگی :
سه پوشیده رخ با سه دیهیم جوی
سزا را سزاوار بی گفت و گوی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( صفت )۱-روی پوشیده محجوب نقابدار. ۲- دختر زن پردگی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم